ماهورماهور، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

فرشته کوچولوى خونه ما

چطورى براى تو اسم انتخاب کرديم

<body><p><body><p style="text-align: right; ">من و بابايى خيلى مشتاقانه منتظر اين بوديم که بدونيم تو دخترى يا پسر آخه دوست داشتيم هرچه زودتر يه اسم خوشگل براى تو انتخاب کنيم....<body><p><body><p><body><div style="">وقتى فهميديم دختر هستى هرچى کتاب نامهاى ايرانى بود رو گشتيم همه اينترنت رو زير و رو کرديم حتى خيلى وقتا که يه نى نى رو ميديدم از مامانش اسمش رو مى پرسيدم شايد از اون اسم خوشم بياد و اون رو براى تو انتخاب کنم اما هر چى بيشتر ميگشتيم انتخاب کردن سخت تر ميشد هر روز من يه اسم برات انتخاب ميکردم بابايى يه اسم بعضى وقتا هم با هم لج ميکرديم و هيچ کدوم اسمى رو که اون يکى انتخاب کر...
17 اسفند 1391

روزى که بدنيا اومدى

<body><p style="">با اطمينان ميگم که امروز بهترين روز زندگى من ميدونى چرا کوچولوى من؟.....<body><p> آخه قراره تو بياى پيش ما.الان تقريبا هشت ماه و نيم که شب و روز به تو فکر ميکنيم . همش از خودمون ميپرسيم تو سالمى؟ شبيه کى هستى؟ ديگه صبرم تموم شده .زودتر بيا پيش مامانى. ساعت پنج روز بيست اسفند سال نود من تو بيمارستان هستم دارم آماده ميشم تا تو بياى پيشم  به دستم سرم وصل ميکنن چقدر لحظه ها کند ميگذره اينجا همه چيز برام تازگى داره بالاخره نوبت من و تو رسيد . تو اولين نى نى هستى که امروز خانوم دکترمون بدنيا مياره من تو اتاق عمل هستم چشمم به ساعت روى ديوار مى افته ساعت هشت و چهل دقيقست دکتر بيهوشى اسمم رو ميپرسه و...
17 اسفند 1391

دلنوشته هاى يک مادر به دخترش

<body><p><span style="font-size: large; ">هميشه دوست داشتم اگه روزى مادر شدم خدا يه دختر کوچولو به من بده از خدا ممنونم که منو به آرزوم رسوند و قشنگترين ، بهترين و با ارزش ترين هديه دنيا يعنى تو رو به من داد. ماهور جونم دوستت دارم. 
17 اسفند 1391

بدون عنوان

<body><p>سلام به همه دوستاى خوبم<br>من مامان زرى هستم مامان ماهور کوچولو يا بهتره بگم فرشته کوچولوى مامان و بابا . با اومدن فرشته کوچولو زندگى ما متحول شد و رنگ و بوى قشنگ ترى گرفت. اميدوارم بتونم لحظات زيباى زندگى دخترم رو با شما قسمت کنم
13 اسفند 1391
1